ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : پنج شنبه 13 مهر 1391
ز : 10:56 بعد از ظهر |
+
دل را که زد به دریا نالید آقا اجازه؟.
تکلیف دیشبم را دیدید ؟ اقا اجازه؟.
پاره ست دفتر من تقصیرخواهرم بود.
نان می نوشتم آن را قاپید آقا اجازه؟.
دیروز مادرمن تب داشت و نمی گفت.
بیمار بود انگارخورشید آقا اجازه؟.
یک کاسه آب خالی بردم مرا دعا کرد.
در کاسه نقل اشکم رقصید آقا اجازه؟.
خندید و گفت خوبم گریه نکن عزیزم.
نالید وباز از درد پیچید آقا اجازه؟.
من هم شبیه دارا با انضباط بودم.
قاپ مرا نداری دزدید آقا آجازه؟.
جای لباس تازه در پشت هر مغازه.
می گیرم آبغوره هر عید آقا اجازه؟.
زنگ حساب گفتید یک می شود نه از ده.
از ده نفر یکی مان فهمید آقا اجازه؟.
از ده نفریکی مان کفش و لباس نو داشت.
آن نه امید دیگرنومید آقا اجازه ؟.
من هم حساب کردم نه میشود یک از ده.
یک بیست می شود نه تجدید آقا اجازه؟.
فریاد در گلویش تبدیل شدبه ناله.
دل را که زد به دریا نالید آقا اجازه؟.
:: موضوعات مرتبط:
آقــــــــا اجازه؟؟،
،
:: برچسبها:
شبــــــــ,
شعر,
,